هستی ساداتهستی سادات، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

فندوق کوچولوی مامان وبابا

تو که میخوابی...

تو که میخوابی دنیا هم میخوابد... و معصومیتت ؛ هزار برابر میشود... اصلا تو میشوی معصومیت محض! و عطرش همه جا را میگیرد... انقدر این لحظه را دوست دارم که میخواهم همان لحظه بنشینم و سیر تماشایت کنم! خوابت را ؛ خواب یک فرشته ی پاک. چه ناز و دلنشین میخوابی راستی...چشمهایت...همان هایی که عاشقشان هستم...حتی وقتی که بسته است زیباست...زیباترین... تو که میخوابی شاید زمان هم محسور این معصومیت میشود و می ایستد می ایستد و خواب تو را تماشا میکند! خوابهایت پر از ارامش دخترم... ...
12 ارديبهشت 1391

13 بدر...

13 بدر امسال و با کلی استرس رفتم بیرون چون همش میترسیدم که سرما بخوری و اذیتمون کنی دخترم ولی خدارو شکر دختر خییییییلییییی خوبی بودی و همش خواب بودی و فقط چندبار برای شیر بیدار شدی و باز خوابیدی و. خلاصه خیلی خوش گذشت با دوستای بابایی و خانوماشون رفتیم جنگل . اینم چندتا از عکسای 13 بدر ...
5 ارديبهشت 1391

چهلمين روز تولد...

س لام ماماني امروز 14 فروردین يک هزار و سيصد و نود و یک است منظورم از گفتن اين تاريخ اينه که شما امروز وارد چهلمين روز زندگيت شدي مبارکه ايشالله هزار ساله شي ماماني رسمه چهلمين روز تولدت شما رو ببريم حموم ما هم امروز شما رو برديم حموم شما از اب خيلي خوشت مياد اما  اين رو هم بگم که از اينکه اب بريزم رو سرت خيلي بدت مياد اما خيلي دوست داري وقتي تنت رو ميشورم ماماني الان که دارم اين مطلب رو مينويسم شما بغل مامان بزرگ هستي از مامان بزرگ هم تشکر ميکنم که اين همه زحمت شما رو ميکشه ماماني يادت نره بزرگ شدي حتما حتما از مامان بزرگ و بابابزرگ خيلي تشکر کن دوست دارم هستی نازم ...
5 ارديبهشت 1391

واکسن...

این واکسنی که روز اول زدی الان اینطوری شده البته همه میکن طبیعیه :((((  الهی بمیرم برات مامانی ...
5 ارديبهشت 1391

سرما خوردگی...

امروز 46 روزه شدی عزیییییییز دلم صبح که بیدار شدی دیدم سینت صدا میده فهمیدم که ای وای دخترم سرما خورده زودی بردمت دکتر و به شما دارو داد و کفت خوب شد زود اوردیش هنوز به گوش و گلوش نرسید الانم دارو خوردی خوابیدی . ایشالا زودتر خوب بشیییییییییییی عزیـــــــــــــــــــــــــــــــزم
5 ارديبهشت 1391